آقای تابستان

آقای تابستان

برجستگیهای روزانه
آقای تابستان

آقای تابستان

برجستگیهای روزانه

بی خوابی در سیاتل

«سرنوشت» چیزیه که ما خودمون اختراعش کردیم چون نمی تونیم این حقیقت رو قبول کنیم که همه چیز اتفاقی اتفاق میافته!

******

چی میشه اگه کسی که هرگز ملاقاتش نکردی، هرگز ندیدیش و هرگز نمی شناسیش، تنها کست باشه؟

******

آدمایی که یک بار عمیقا عاشق میشن، دفعه بعدی می تونن عمیق تر و محکم تر عاشق بشن!

******

چیزهای کوچیک زیادی وجود داره که اگه کنار هم بذاریمشون، بهمون میگن که ما باید با هم می موندیم! و من اینو می دونم… من اینو از همون وقتی که لمسش کردم می دونستم! از همون وقتی که برای پیاده شدن از ماشین دستشو گرفتم… مثل یه جادو بود…

******

ممکنه میلیون ها تصمیم بی معنی بگیری، اما یه روز با یه تصمیم، کل زندگیت عوض شه…

******

اونا می دونستن چجوری عاشق باشن؛ عاشق بودنو خوب بلد بودن. زمان و فاصله، نمی تونست اونا رو از هم جدا کنه چون اونا عاشقی رو خوب بلد بودن…

******

یه مرد خوب بلده زبون بازی کنه و این نیاز رقت انگیز ما زن ها به این زبون بازی هاست که ما رو به دردسر میندازه!

******

انی، وقتی مجذوب کسی میشی، این ناخودآگاه توئه که ناخودآگاهانه، جذب ناخودآگاه اون میشه؛ پس چیزی که ما اسمشو میذاریم «سرنوشت»، فقط دو روح و روانه که کاملا با هم منطبق هستن!

******

– کشته شدن توسط یه تروریست، راحت تر از اینه که در سن 40 سالگی بخوای شوهر پیدا کنی!

– نه این آمار درستی نیست!

– درسته! آمار درستی نیست ولی به نظر درست میاد!

******

من دنبال یه عروس سفارشی نیستم! من فقط کسی رو میخوام که موقع شام خوردن بتونم دو کلام باهاش حرف بزنم!

******

میخوام هر روز از رخت خوابم بیام بیرون و تمام طول روز رو فقط نفس بکشم… بعد از یه مدت، دیگه لازم نیست به خودم یادآوری کنم که باید از رخت خواب بیام بیرون و تمام طول روز رو فقط نفس بکشم! و بعد از مدتی، دیگه حتی لازم نیست به این فکر کنم که این کارو چقدر خوب انجام دادم!

در جستجوی خوشبختی

من اونی نیستم که زندگی برام رقم میزنه؛ من اونی ام که خودم انتخاب میکنم باشم!

******

شاید خوشبختی چیزیه که باید فقط در جستجوش باشیم و هرگز بهش نرسیم!

******

تو یه رویا داری… باید ازش محافظت کنی. آدمایی که خودشون نتونستن کاری رو انجام بدن، به تو میگن که تو هم نمیتونی! اما اگه چیزی رو میخوای، باید بری و به دستش بیاری. تمام!

******

هِی! اجازه نده هیچ کس بهت بگه «نمی تونی!» حتی من! خُب؟

******

– اگه من مردی رو که بدون لباس اومده مصاحبه، استخدام کنم، تو خودت چی بهم میگی؟

– میگم حتما شلوار قشنگی پاش بوده!

******

اینجایی که من ایستادم، درست همینجای زندگیم، می دونی بهش چی میگن؟ «حماقت!»

******

فردا بعد از کار، میریم ساحل؛ دور از هر چیز و همه چیز! فقط من و تو. دور از همه اتوبوس ها و سر و صداهایی که تو مغزمه… در درونمه…!

******

من قوی ام چون یه زمانی ضعیف بودم! شجاعم چون یه زمانی ترسو بودم! و عاقلم چون یه زمانی احمق بودم!

******

تعادل در زندگی، خیلی مهم تر از تعادل حساب بانکیته!

******

برای علاقه و اشتیاقت، هیچ پلن بی نباید وجود داشته باشه!

******

خم شو، بند کفشاتو محکم ببند، و بی وقفه بدو… توقف نکن!

******

تو فقط باید به خودت متکی باشی! هیچ سواره نظامی برات وجود نداره!

******

من بی خانمان بودم، اما نا امید نبودم. می دونستم روز بهتری در راهه…

******

راز موفقیت: کاری رو پیدا کن که اونقدر عاشقش باشی که هر روز لحظه شماری کنی که فردا شه و دوباره انجامش بدی!

******

سوالی که جوونا همیشه از من می پرسن، اینه که راز موفقیت چیه؟ «رازش اینه که هیچ رازی وجود نداره! همه چیز خیلی ساده ست: موانع، و رد شدن از موانع!»

******

ثروت، میتونه همون نگرش شکرگزارانه ای باشه که بهمون یادآوری میکنه که هر روز، نعمت هامون رو بشماریم.

******

شکست خوردن اشکالی نداره، اما تسلیم شدن، چرا!

******

زندگی برای تو مثل یه صدفه؛ به خودت بستگی داره که مرواریدش رو پیدا کنی…

******

کاری رو انجام بده که خوشحالت میکنه و باعث میشه حس خوبی در مورد خودت داشته باشی!

******

در مسیر پیشرفتت، هر قدم کوچیکی که بر میداری به حساب میاد! همه این قدم های کوچیک در کنار هم قرار می گیرن، و یه روز به پشت سرت نگاه میکنی و از چیزی که می بینی، شگفت زده میشی!

******

اگه اقدامات لازم رو برای تحقق رویاهات انجام ندی، اون رویاها فقط سراب هایی هستن که ذهنت رو درگیر کردن!

******

هر خط پایان، آغاز یه مسابقه جدیده!

******

درگیری های زندگیت، نباید برات بهونه باشن، باید مهمات پیشرفتت باشن!

******

اهدافت رو از خودت بزرگ تر کن!

******

مدعی مالکیت رویاهات باش!

******

کاری رو پیدا کن که عاشقش باشی؛ چیزی که اونقدر تو رو به هیجان بیاره که صبح ها برای بلند شدن از تخت خوابت لحظه شماری کنی! بیخیال پول شو؛ فقط کاری رو انتخاب کن که خوشحالت میکنه!

******

یبار دیر رسیدم و 50.000 دلار ضرر کردم! اگه دوتا ساعت می خریدم و به دستم می بستم، برام ارزون تر تموم می شد!

******

پول چیزیه که میاد. من خیلیا رو می شناسم که از من خیلی پولدارترن اما خیلی بدبختن! خوشبخت بودن خیلی مهم تره!

******

کلمه «شاید» به این معناست که شانسی وجود داره؛ اما کلمه «ممکن» به این معناست که انجام دادن یا ندادنش، به خودمون بستگی داره!

******

هر چقدر سرم شلوغ باشه و هر جا باشم، سعی می کنم بیام بیرون و توی خیابونا قدم بزنم و به خودم یادآوری کنم که چقدر راه اومدم و از تک تک قدم های کوچیکی که برداشتم، قدردانی کنم!

******

کاری رو انجام بده که باعث شه احساس کنی کارت خیلی مهم و معناداره. اگه فقط دنبال پول درآوردنی، اون قضیه اش فرق میکنه و در این مورد من حرفی برای گفتن ندارم!

******

مهم نیست کارت چقدر پول ساز یا راحته؛ اگه باهاش شاد و خوشحال نیستی، هیچی نیستی جز برده پول و استعدادت!

******

اگه باور داشته باشی که میتونی انجامش بدی، پس میتونی!

******

آدمای قوی جلوی خودشون می ایستن، آدمای قوی تر جلوی دیگران!

******

یه روز یکی داشت غرق می شد، یه قایق اومد و بهش گفت: «کمک میخوای؟» گفت: «نه، خدا کمکم می کنه!» بعد یه قایق دیگه اومد و گفت: «کمک میخوای؟» و مرده گفت: «نه خدا خودش نجاتم میده!» در نهایت غرق شد و مرد! اون دنیا از خدا پرسید: «خدایا چرا نجاتم ندادی؟» و خدا گفت: «من برات دو تا قایق نجات فرستادم، تو احمق بودی!»

******

میدونی من چجور آدمی ام؟ اگه ازم سوالی بپرسی که جوابشو ندونم، میگم نمی دونم! اما بهت قول میدم که برم جوابشو پیدا کنم و این کارو می کنم!

******

اینجایی که الان هستم، اینجای زندگیم می دونی اسمش چیه؟ «خوشبختی!»

******

من هنوزم یه رویاپردازم، اما واقع گرا تر از قبل! می دونستم که وقت پارو زدن رسیده و آینده روشنی پیش رومه. اما فرق الان با قبل اینه که الان جریان باد رو پشتم حس می کنم، نه مقابلم!

حیثیت (پرستیژ)

بوردن: به کسی نشون نده، اونا التماست می کنن، چاپلوسیت رو می کنن تا راز حقّه تو بهشون بگی اما همین که بهشون بگی تمومه … دیگه براشون ارزشی نداری.

***

اولویا: چه دلیلی داره به من اعتماد کنه؟
انجیر: چون تو قراره حقیقتو بهش بگی.

***

بوردن: رازها زندگی من هستند.

***

انجیر: هیچ کس به مرد داخل جعبه، مردی که ناپدید شده اهمیت نمی ده!

***

بوردن: فداکاری … این هزینه یه حقّه خوبه!

***

تسلا: اولین بار که دنیا رو تغییر دادم به عنوان یه شخص رویا گرا از من تقدیر کردن، بار دوم مودبانه ازم خواستن که بازنشسته بشم، جامعه هر بار فقط یه تغییر رو تحمل می کنه.

***

تسلا: تنها موانعی که جلوی راه پیشرفت های علمی وجود داره موانعیه که توسط جامعه تحمیل می شه.

***

بوردن: تو نصف دنیا رو گشتی و پول زیادی خرج کردی، کارای وحشتناکی کردی، واقعا وحشتناک رابرت و همه برای هیچ.

***

تسلا: هیچی غیر ممکن نیست آقای انجیر، اون چیزی که می خواهی فقط گرونه!

***

کاتر: هر حقّه جادوی سه بخش یا عمل داره: قسمت اول تعهد نام داره، شعبده باز یه چیز معمولی به شما نشون می ده، مثل یه دسته ورق، یه پرنده یا یه انسان. اینو به شما نشون می ده و ممکنه بخواد بررسیش کنید تا ببینید واقعیه، دستکاری نشده و طبیعیه، اگرچه احتمالا حقیقت چیز دیگه ایه.
قسمت دوم تبدیل نام داره، شعبده باز با اون چیز معمولی کار غیر معمولی می کنه. حالا شما دنبال راز هستید اما اونو پیدا نمی کنید، چون واقعا دنبالش نیستید، شما واقعا نمی خواهید از راز سر دربیارید. می خواهید فریب بخورید.
با این حال هنوز کف نمی زنید چون غیب شدن براتون کافی نیست، چون باید اونو برگردونید، برای همین هر حقّه ای یه بخش سوم داره که سخت ترین قسمت اونه، بخشی که ما بهش حیثیت می گیم.

***

بوردن: همه چی درست می شه چون تو رو خیلی دوست دارم.
سارا: دوباره بگو
بوردن: دوستت دارم
سارا:نه امروز!
بوردن: منظورت چیه؟
سارا: چون بعضی روزا اینجوری نیست. شاید امروز بیشتر عاشق جادو باشی، خیلی دوست دارم فرقشونو تشخیص بدم …

باب اسفنجی

– باب اسفنجی: من زشت و مغرورم.

– باب اسفنجی: اگر تو خودتا قبول داشته باشی و کمی حقه بازی کنی همه ی رویاها به حقیقت تبدیل می شن.

– باب اسفنجی به آقای کرابز: این شرم آورترین چیزیه که تا به حال دیدید؟

– باب اسفنجی به پاتریک: من هیچ چیز متفاوتی در تو نمی بینم! اوه خدای من تو یک سیبل داری.

– باب اسفنجی: می دونی من احساس می کنم که بهتر شدم اما یادم نمیاد که اصلا چرا ناراحت بودم!

– پاتریک : من سال هاست بیدار میشم , میخورم , میخوابم , حس میکنم به استراحت نیاز دارم .

– پاتریک : باب دوباره اومدم یخچالتو قرض بگیرم .

باب : مگه یخچال خودت چشه؟

پاتریک : هیچی فقط خالیه :)

باب اسفنجی : امروز چه روزیه؟؟
پاتریک: امروز.
باب اسفنجی: اوووه، روز مورد علاقم !!!!!!

******

پلانکتون: این دلقک (پاتریک) دقیقا چه فایده ای برای تیممون داره؟

باب اسفنجی: وفاداره پلانکتون. مگه نه پاتریک؟

پاتریک: آره

باب اسفنجی رو گیر آوردم.بیاین اینجاست!

– باب اسفنجی: الان توی چه سالی هستیم؟

پاتریک: سه شنبه ست

– باب اسفنجی: وای عجب عموی خوبی داری میشه بگی دیگه چی میگفت

پاتریک: نمیدونم چون اصلا من عمویی ندارم

– ﺑﺎﺏ ﺍﺳﻔﻨﺠﯽ : ﭘﺎﺗﺮﯾﮏ ﺻﺪﺍﻡ ﺭﻭ ﻣﯽ ﺷﻨﻮﯼ؟

ﭘﺎﺗﺮﯾﮏ : ﻧﻪ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺗﺎﺭﯾﮑﻪ

اختاپوس : ﺣﯿﻒ ﮐﻪ ﺑﺎﺏ ﺍﺳﻔﻨﺠﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﺗﺎ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩﻥ ﺧﻮﺩﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﻩ

– ﺑﺎﺏ ﺍﺳﻔﻨﺠﯽ ﺑﻪ ﭘﺎﺗﺮﯾﮏ : ﻣﻦ ﺯﺷﺘﻢ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺩﺭﺩﯼ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻡ !

ﭘﺎﺗﺮﯾﮏ : ﭼﺮﺍ ﺑﺪﺭﺩ ﻣﯿﺨﻮﺭﯼ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﯿﺸﯽ ﺑﻘﯿﻪ ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ

ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺣﺲ ﺑﻬﺘﺮﯼ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ

– ﺑﺎﺏ ﺍﺳﻔﻨﺠﯽ : ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻦ ﻧﯿﺴﺘﻢ ﺗﻮ ﻣﻌﻤﻮﻻ ﭼﯽ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟؟؟

ﭘﺎﺗﺮﯾﮏ : ﺻﺒﺮ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﺗﺎ ﺗﻮ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ

آهن ربا یا ادم ربا

آهن ربا که میگن براده های آهن رو از دل ماسه ها میاره بیرون و خالص میکنه همشونو یه جا جمع میکنه و بهشون اتحادشونو یاد میاره

آدم ربا را چرا اینجوری میگن

اصن ادم ربا باید به کسی بگن که حواس ادمو جمع کارهاش میکنه

حواس پراکندشو میاره یه جا

نشون میده اگه این تکه های پازل با هم باشن بهتر میتونن نتیجه بگیرن