میگفت بعد سک س از پارتنرتون تشکر کنید. فکر کن تموم بشه بگی دست شما درد نکنه. ایشالا سفرتون همیشه به شادی پهن باشه. آب شما جاری.
یه زمانی تو خونه آبدزدک آمده بود
موجودی جان سخت و غیر قابل نفوذ فیزیکی
با بیل برمش حیاط هر چی میزدم فایده نداشت
بنزین ریختم و اتیش زدیم
هیچ جوری نه میشکت نه خرد میشد
زنان هم چنین موجودات سرسختی هیتند که احساسات آنها را اسیر نرها کرده
و بخاطر احساسشون همه جوره میتوانند نرم خو یا بدذات باشند.
درجات فهم درد و احساس کاملن متفاوت است.
زنان در تحمل درد صدها برابر مقاوم ترند
ولی در مقام بی احساسی مثل شیشه سکوریت کاملا خرد میشن و از هم می پاشند.
مردها تحمل درد بسیارپایینی دارند ولی بخاطر نداشتن سنسور احساس در این زمینه کاملا بی سلاح و خنثی هستند.
مردها بد ذاتی عمیقی ندارند
ولی بداتی اگر در زن جوانه بزندمیتواند کشوری یا دنیایی را بهم بریزد
حتی الانشم دنیا زیر سیاست زنانه اداره میشود و ساستمداران نر افسارشون دست زنهاست
مردها احساس ندارند ولی عاشق تشویق و قدرت و غالبیت هستند و زنانی که میتوانند این خرمن را بیافروزند دنیا را به چنگ میارن
زنها میتوانند در حالی که تصور میکنی به خاکستر تبدیل شده اند ققنوس وار جان بگیرند و همه جا را به آتش بکشند.
ولی مردها اگر مردی غرورش خرد شود یا به مواد مخدر پناه میبرد یا الکل
اگر زنی احساسش نابود شود یا هرزه میشود یا زن موفق
از خرچنگ به کجا رسیدیم جاغان باغش
س یه زمانی باهم در ارتباط بودیم سال آخر دانشگاه
ق ق ق
یه نفر قبل من مزاحم شده بود منم شماره رو کش رفتم و مخشو زدم
چند سالی در ارتباط لانگ بودیم
یه بار اون اومد و چون موبایل نداشتیم نتونستم پیداش کنم
منم یه باررفتم سر کوچه شون
یه دروغگوی ماهر
ولی دروغاش بخاطر علاقش بود
یه دختر ریزه میزه کوچول موچل لاغر مردنی که الان دیگه از اون روزاش خیلی دوره و داف پلنگی شده براش
هی تو روبیکا پیام میداد
منم نمیدونستم کیه
تقریبا 5 دی یا این حدود بود
باز پیداش شد و بعد اینکه یقین کرد منم خودشو شناسوند و چسناله و اشک تمساح
هیچوقت علاقه زنها را باور نداشته ام
مثل گربه سیاهن
رو ندهی میان دنبالت
رو بدهی پر رو میشن و دنبال اینن که چون با اون هستی حتما با خیلی های دیگه هستی
الغرض عکسشو گرفتم و دیدم
هلویی شده است برای خودش
ولی بازم مینالد که عاشق من است ولمون کن بابا
من یه بار عاشق شدم و دیدم عشق پشیزی ارزشندارد
ارتباط همه جا به منفعت یا لذت کسی بستگی دارد.
دیشب میگه برام سلفی بگیر
تو تاریکی شب یکی براش فرستادم
ولی اون عکس خودشو نصفه نیمه بدون قیافه فرستاد و پاکید
خیلی بهم برخورد
اینکه خودت بیایی و بخواهی دوباره خاطرات قبل را بخیه بزنی
و اعتماد نداشته باشی
برامم مهم نیس باشه یا نباشه
چون من هر جوره سرم گرمه
یا مشغول کارم
یا فیلم
یا دنبال گشتن خرید کفش یالباسی که دلم میخواد
نسرین میگه بیا شهین بدم باخودت ببر
ق
ق
ق
ق
همشون میگن من مغرور و جدی ام و یکدنده
خوب همینه دیگه جاغان باغش
من یه مذکرم
اخلاقم به هورمونهام بستگی دارد.
ولی س میگه با اینکه قیافه ات 180 درجه فرق کرده ولی دلت نرمه مثه قبل
با همین دل نرمم درهم پیچدمش
ولی چرت میگه باز
تابهحال این احساس به شما دست داده که همیشه تنها، بیپناه یا ناراحت
هستید؟ یا حس کردهاید که هیچکس شما را درک نمیکند و احساستان را
نمیفهمد؟
درصد زیادی از آدمها کم و بیش این احساسات را تجربه میکنند و در درون یک
حال غم و ناراحتی یا افسردگی درونشان ایجاد میشود. شاید وجود این حس در
برخی موقعیتهای زندگی طبیعی باشد و برای هر فردی اتفاق بیفتد. اما زیاد
شدن این احساس و تجربیات افراطی ناشی از آن میتواند زندگی فرد را به سمت
نابودی ببرد.
هر نوزادی که به دنیا میآید شبیه به یک صفحه سفید است که هیچ نقش و نگاری
روی آن نیست. برخورد با محیط، خانواده، والدین و اطرافیان به مرور زمان
نقشهایی را روی این صفحه سفید ایجاد میکند که تا سالها ماندگار
میمانند.
محرومیت ها شناختی هستند که تفسیر اطلاعات
پیرامون را برای ما ممکن میکنند. ژان پیاژه اعتقاد دارد که محرومیت هاا
الگوهای ذهنی هستند که اگر وجود نداشتند، ما هیچ تصویر ذهنیای نداشتیم و
نمیتوانستیم تجربیات خود را به کار ببریم یا برای آینده اقدام کنیم.
محرومیت های ذهنی در کودکی شکل میگیرند و با توجه به دریافتها و
واکنشهایی که دریافت کردهایم، در دوران بزرگسالی بروز میکنند. ما
فعالیتها، روابط و ... خودمان را با همین الگوهای ذهنی پیش میبریم و به
زبان ساده دنیای اطرافمان را با همین الگوهای ثابت و تکرارشونده میشناسیم.
گاهی این محرومیت هامثبت و سازگارند و گاهی ناسازگار هستند و میتوانند بخشی از زندگی ما را با اختلال روبهرو کنند.
باید بگوییم فردی که با این طرحواره روبهرو
است، به طور دائم احساس میکند که فرد دوست داشتنیای نیست و به اندازهای
که نیاز دارد از سوی دیگران مورد توجه قرار نگرفته است.
نکته جالب درباره این گمشدگی این است که علیرغم شایع بودن، عده بسیار
زیادی از وجود این محرومیت ها درون خود اطلاع ندارند و اغلب با احساسات مبهم و
کلی مثل ناراحتی، غم و اندوه یا افسردگی به درمانگر مراجعه میکنند.
این گمشدگی به صورتی خودش را بروز میدهد که انگار فرد گمشدهای دارد و در
زندگی به دنبال آن میگردد. این تجربه مجموعهای احساس غم، تنهایی و
بیپناهی را به فرد میدهد.
محرومیت هیجانی به سه شکل بروز میکند و در واقع سه حوزه از محرومیت را در برمیگیرد:
محرومیت از محبت: مدلی از محرومیت هیجانی که با عدم توجه، مهربانی یا عطوفت همراه است.
محرومیت از همدلی: این نوع محرومیت با درک نشدن از سوی
دیگران، عدم توجه به ندای درون و حرف دل و عدم خود افشایی یا در میان
گذاشتن احساسات با دیگران بروز میکند.
محرومیت از حمایت: این محرومیت در جهت نبود راهنمایی و جهتدهی از سمت دیگران بروز میکند و فرد در این احساس به سر میبرد که هیچ حامی مطمئنی ندارد.