ساعت 12:30 بود و موقع یللی تللی
زدم از دفتر بیرون
سر خر رو کج کردم شیهر همسایه
وسط راه کنار میدان زنی منتظر ماشین بود
خودشو انداخت جلو اشین
نگه داشتم
-بله
-منم میرسونین
-کجا
--جلوتر
-بیا بالا
-رفت صندلی عقب نشست و کلی دعا و قربان صدقه
--اومدم خونه ابجی ام سر بزنم
-کار خوبی کردین
--ابجی ام خونشون اینجاس منم اومدم مهمون
-بله
--داداش اهنگتو باز میکنی
-اذیت میشن
-- نه بذا بخونه
--میتونم سیگار بکشم؟
-مگه سیگاری هستی؟
--اره داداش مشکلات اعصاب نذاشته شوهرم کارگره بی پولیم(وای دده فرهاد شلوارتو محکم بچسب)
-کار میکنه خوبه ک
--روزمزده روزی پانصد میگیره
- باز خوبه
--مسافر کشی؟
-نه،اره گاهی کسی پیش بیاد میرسونم چطور؟
--دوتا غذا گرفته ام ببرم واسه بچه ها
-بچه هم دارین؟
--دوتاپسر یکی 16 سالشه
-پرسینگ بینی تو چقد پول دادی زدی
--این حلقه رو میگی
-بله
--مادر شوهرم رسمشون اینه
-ترسیده فرار کنی؟
--نه برای اینکه بدونن عروس این طایفه ام
-چند سالته
--36
-سنتم زیاد نیس ک یه دستی ب سر و صورتت بکشی رنگ و روت باز میشه
--مرسی دادش چشم
-- اسمت چیه
-فرهادم تو اسمت چیه
--نازنین
--اقا فرهاد میتونی برام یه مرغ بگیری خیلی وقته مرغ نخوردیم بچه ام جوجه کبابی خیلی دوست دار9
-میگیرم منم خیلی وقته مرغ نخریدم
--امروز میخری یعنی ؟
-امروز نه دفعه بعد که مهمون اومدم
--ما که همدیگه رو نمی بینیم
-چرا میرم دم درتون پیاده میشی
--یه سطل ماست بگیر
-همه شو میگیرم ولی امروز نه
--یه بسته سیگار بگیر 20 تومنه پولی نیس ک
-همشو وقی اومدم خونتون مییگرم
--ولی شوهرم خونه اس نمیشه
-مگه نمیگی کار میکنه
--اره ولی 5شنبه جمعه خونه اس
-من چهارشنبه میام چطوره
--نه پسرم بزرگه ناراحت میشه
-چکار کنیم؟(حرف رو عوض میکنه)
--میشه تندتر بری الان از مدرسه میان
-میرم
--میدونی اگه وسایل بخری منم سرنماز دعات میکنم خدا بهت هم برکت میده
-میدونم اره برکت خیلی اثر داره
-پیاده اش میکنم
یه ساپورت و یه مانتو تا زانوش
بدون اینکه پشت سرشم نگاه کنه تنگ کوچه بن بست رو میپیچه و گم میشه
و من بدون اینکه خواسته های دوم سوم چهارمشو برآورده کنم از دستش در میرم
علتش این است که شما اشتباه خودتان را نپذیرفته اید.
اگر رفتاری گفتار یا حرکت اشتباهی از خودم دیدم این دفعه دیگه هیچی به خودم نمیگویم و تمرین میکنم آن لحظه که متوجه اشتباهم شدمخودم را بپذیرمو خودم را قضاوت نکنم،خودم را مقایسه نکنم،برچسب نچسبونم،سرکوفت نزنم،سرزنش نکنمبه خودم حمله نکنم.و اصل خودم را زیر سئوال نبرم.
✳️ وقتی زنی به صورت پیاپی و افراطی در فضای مجازی از خود عکسهای زیبا منتشر میکند، یعنی زخم سوزناکی از پارتنر قبلیاش دارد و هدفش سوزاندن او و بدست آوردن اعتماد به نفس قبلیاش است که در اثر کاتشدگی یا خیانت از بین رفته.
ممدرضا چن روزی بود میگفت بیا این دستگاهو راه بنداز یادم بده
صبح که داشتم میرفتم بازدید از یه جایی
سر راه زنگ زدم گفتم مدرسه و اینا نمیری ک
دارم میام
رسیدم
و نشستیم
خانمش ک از دوستای قدیمی اومد حال و احوال میگم
شما بخاطر من اذیت نشین
ما دو نفری باهم گپ میزنیم
چشای عسلیش و شرم و حیایی دخترونه میگه نه
زحمتتون دادیم
اگه صبونه نخوردین بیارم
گفتم ن صرف شده فعلن چایی میخورم
رفت چایی اول رو آورد
ممد میگه چاییت ک سرد شد
میگم عب نداره دوباره میخوریم
با چای دوم بیسکویت و کیک صبحانه و خرما هم تنگش اورد
تا به ممد یاد بدم مشغول شدم و از هر کدوم مقداری برداشتم
همسرش فاطی هم اومده کنار ما نشسته دستپاچه میپرسه و هول میکنه و میره
گفتم ممد اینارو یادت بمونه گیر کردی بگو بازم میام
از پله ک میام پایین خانمش میگه زحمت کشیدن اذیت شدین
گفتم ن چ زحمتی من هر کاری بتونم انجام میدم
دیدم یه دستش 10 تا تخم مرغ محلی و یه بطری شیر پخته داره میاره
میگم اینا برای چیه
نیازی ب این کارا نیس
ممد میگه میام دفتر بیشتر براتون میارم
میگم نمیخواد همین کافیه
ازم میخواد شیر رو ننوشم و باهاش ماست بزنم
ساعت 2 اومدم خونه گرمش کردم و مایه زدم بهش
الان ک ساعت 10 شبه نگاه کردم ماست بسته
گذاشتمش یخچال خنک شده
تو گرما بمونه میترشه
بریم سراغ چارت ها
میم سیزن میگن تو راهه
س میگه از سودت به منم بده
میگم باشه
صب کن
میگه یعنی تو باشی پول بدی
میگم پس پول ب چکار میاد
برای احساسات و لذتهاس دیگه
عجله نکن حتما
شاد و خرامان از بابت لحظات خوشش شب بخیر گفت و رفت
همانطوری که شام دست پخت رو به امید حق علیه باطل فراهم و میل کردم
موقع شست و شوی ظروف
گفتم الان باید بفکر صبحانه بود
چکار کنم کار نکنم
چون خرما جلو چش بود
گفتم قیساوا
همه جا رو ریختم به هم
چون کنجد نبود دارچین هم هم استفاده نکردم
هسته خرماها رو جدا کردم و گذاشتم یخچال
ساعت شش صبح پا شدم
آب ریختم توی تابه و زیر گاز رو روشن کردم
خرما حسابی پخته شد و اب انداخت
یه تخم مرغ و مقداری روغن زرد هم اضافه کردم
و نشستم سرسفره تک نفره ام
حسابی که شکم سیری حاصل شد
حس کردم داخلم داره میگذره
وای دده
چکار کنم
دوغ و ماست
بجنب
بجنب
داشتم گر میگرفتم
وای خدا
چکار کنم
زودی لباسما پوشیدم
حمله بردم سمت یخچال
یه بطری نوشابه دوغ برش داشتم
و نفهمیدم چه جوری سر کشییدم چن لیوان
نه فایده نداره
الانه تلف میشم
هیشکیم نیس تو مجتمع
بالکن باز خنکه
یه لیوان دیگه
زود جمع و جور کردم و سمت خر رو کج کردم بطرف درمانگاه
-سلام
-- سلام بفرمایید
-میخوام فشارمو چک کنید
-- بشینید رو صندلی یه کم اروم شه تنفستان
-بله
-- 14 روی هشت ،عادیه
-ن همیشه 12 رو هشته
-یه کم صبر کنید دوباره
منم داشت فکم میلرزید انگاری لخت توی هوای سرد هستم
--بازوتونو صاف کنید
--الان 12 رو هشته
-مرسی
رفتم نشستم رو صندلی انتظار چند دقیقه
دیدم ن اوضاع بد نیس
بند کفشمو بستم
از خانم بهورز تشکر کردم
در حالی ک داشت منو با نگاهش بدرقه میکرد
راست قامتان اومدم بیرون
از ترسم تا ساعت 12 توی دفتر هم لب به چایی اینا نزدم
ولی ترسیده بودما
پووووف