آقای تابستان

آقای تابستان

برجستگیهای روزانه
آقای تابستان

آقای تابستان

برجستگیهای روزانه

بعد اشپزی

همانطوری که شام دست پخت رو به امید حق علیه باطل فراهم و میل کردم

موقع شست و شوی ظروف

گفتم الان باید بفکر صبحانه بود

چکار کنم کار نکنم

چون خرما جلو چش بود

گفتم قیساوا

همه جا رو ریختم به هم

چون کنجد نبود دارچین هم هم استفاده نکردم

هسته خرماها رو جدا  کردم و گذاشتم یخچال

ساعت شش صبح پا شدم

آب ریختم توی تابه و زیر گاز رو روشن کردم

خرما حسابی پخته شد و اب انداخت

یه تخم مرغ و مقداری روغن زرد هم اضافه کردم

و نشستم سرسفره تک نفره ام

حسابی که شکم سیری حاصل شد

حس کردم داخلم داره میگذره

وای دده

چکار کنم

دوغ و ماست

بجنب

بجنب

داشتم گر میگرفتم

وای خدا

چکار کنم

زودی لباسما پوشیدم

حمله بردم سمت یخچال

یه بطری نوشابه دوغ برش داشتم

و نفهمیدم چه جوری سر کشییدم چن لیوان

نه فایده نداره

الانه تلف میشم

هیشکیم نیس تو مجتمع

بالکن باز خنکه

یه لیوان دیگه

زود جمع و جور کردم و سمت خر رو کج کردم بطرف درمانگاه

-سلام

-- سلام بفرمایید

-میخوام فشارمو چک کنید

-- بشینید رو صندلی یه کم اروم شه تنفستان

-بله

-- 14 روی هشت ،عادیه

-ن همیشه 12 رو هشته

-یه کم صبر کنید دوباره

منم داشت فکم میلرزید انگاری لخت توی هوای سرد هستم

--بازوتونو صاف کنید

--الان 12 رو هشته

-مرسی

رفتم نشستم رو صندلی انتظار چند دقیقه

دیدم ن اوضاع بد نیس

بند کفشمو بستم

از خانم بهورز تشکر کردم

در حالی ک داشت منو با نگاهش بدرقه میکرد

راست قامتان اومدم بیرون

از ترسم تا ساعت 12 توی دفتر هم لب به چایی اینا نزدم

ولی ترسیده بودما

پووووف

نظرات 1 + ارسال نظر
قره بالا شنبه 1 اردیبهشت‌ماه سال 1403 ساعت 10:43 ب.ظ

قیساوا دا بو‌ فیشار ؟؟؟

تا درمانگاه هعلع فشارش کمتر شده بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد