فکر بدی هم نیس هر چند لاشی گریه اما خوبه جلو کسی که می گوزه باس براش بر ی نی
سجاد ازم گله میکرد چرا با ما کار نکردی و خوب اخلاق هم دستمون بود گفتم حالا دیگه شرایط شما جور نبود
بعد الان ب فکر رسید این گدع (پوفیوز)را با کمک همین سجاد ازاله اش کنم
اول اگر حکم ر اینهفته بیاد پروژه بعدی پوفیوز باشه
ی کلاغ چهل کلاغ برسونه ب گوش رییسشون
از رییس اینفومیشن بک بگیره بیاد ب من بگه
طی این اتک و متک شتکتش رو میکشم رو سرش
بعد نوبت ابی و مهرداد هست
یکی از آمپولای مهرداد رو ک زدم
دوتا به مهرداد بدیهکارم
5 سال ب ابی
جوری بزنمش زمین که گه خوردنش عسل مزه بده
علیرضا از اونجاییکه پولکیه و خوب خبر میاره میبره ب طمع سفارش کردنش ب رییسشون میخ پوفیوز رو بزنیم
ب رحیم هم کارت هدیه بگیرم بدون اینکه لازم باشه خبرای اونارو بهم برسونه
میمونه باقرشون اونم هی از اینکه هیچ سودی نداره و اینا سبیل اونم چرب کنم دایره جور میشه
و لکن الله قتلهم و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی
اوووووووم
گوش معاونشون رو هم پر کنم میدان نده بهشون
گاماس گاماس
از این پست بکشمش پایین
ر رو بفرستیم جای اون
پلان 2 میرسه
نسرین تو حیات داشت توت میخورد میگم قره بالا هع بهار شده اومدی چَرا
میگه چکار میکنی نمیخوایی کاری کنی جای پفیوز
میگم ن
وقتشو ندارم(ولی امپولش آماده است،بعد آمپول هم یه )Tr(میکنم تا هر وقت از اونجا رد میشه بدونه فرهاد بوته ای نیست که بهش بپیچه
ب نوید میگم بیا بگیرم برات بخور(درخت توت رو)میگه قربانت کثیف میشم نمیارزه