آقای تابستان

آقای تابستان

برجستگیهای روزانه
آقای تابستان

آقای تابستان

برجستگیهای روزانه

رو خودت اسم بد نذار

وقتی یه صفت بد رو به خودت نسبت میدی

باید هفده برابر کار کنی تا نتیجه اون لغت ازت پاک بشه

دیوانه

روانی

احمق

دست و پا چلفتی

بی عرضه

تنبل

مریض

کم عقل

و صفاتی از این قبیل که بین بلگرها مخصوصا مونث جماعت هست نشان از نگاه اونا به خودشون هست

که تحت تاثیر عوامل مختلف خانوادگی و شنیدن کلمات منفی که به خصوصیات اونا ربط داده شده عزت نفسشان به قول هدی پوکیده

هدی که من بهش دکی دیوانه میگم

سخت مشغول امتحانات ارشدش هست توی روانشناسی

سحر میگه باهاش حرف نزن چون باهات گرم بگیره از درس و مشقش میمونه

گاهی غذا ریختن برای پرندگان یا خوراکی خوب تقسیم کردن با ادمای دیگه میتونه خیلی از گره ها را باز کنه یا راه حل جدیدی بهت نشون بده

چرا زودتر نرفتی

برای تعویض اتاق پژو 405 انقد دست به دست کردم و رفتم دنبال واسطه که زودتر جواب مثبت بگیرم که دیر شد

سروان میگه اگه یه هفته زودتر میومدی همین جا حل میشد ولی باید بری راهور مرکز

ومن میترسیدم

به دکتر گفتم زیر بار نرفت

از سروان راهنمایی خواستم گفت باید بیام از نزدیک

و

.

.

.

و اینجوریه که اگه این سه ماه همین کار پریروزی رو میکردم لازم نبود

دقبقا از هر چی میترسی بزن تو دلش

پشنهاد ازدواج

درخواست کار

درخواست افزایش حقوق

گرفتن شماره تلفن

پیشنهاد رابطه

اصلن نه گفتن به درخواست کسی

اینا نجات بخشه


خجالت میکشی؟انجامش بده

تازگیا اینجوریه که دقت میکنم تو رفتارهای خودم و خودشون

به اینجا رسیده ام که

وقتی خجالت میکشی وقتی اعتماد بنفست میلرزه وقتی میترسی نه بشنوی

چه ایرادی داره

شاید اصلا بر خلاف اینا اتفاق بیفته

گاهی لازمه بر خلاف غرلندهای پیرزن درونت گوش بدی

بری جلو

دنبال کار را بگیری

هر چی شد شد

هر چی گفت گفت

مهم اینه این پرونده مختومه میشه

شاید اونجوری بسته بشه که دلت میخواست

گره های زندگی و راه حل گشودن آنها

تنها ترس ما این است که آنچه را داریم از دست بدهیم، خواه زندگیمان باشد و خواه مزارعمان. این ترس زمانی از بین می رود که بفهمیم داستان زندگی ما و داستان جهان، هر دو را یک دست مشترک رقم زده است. همون یارو کچله پایلو کوییلو

بعد از 26 سال

اووووووووف 26 سال حسرت خوردن و هونجور که ادیسیون مغز مشنگ گفته بود که من 1000 بار شکست نخوردم بلکه 1000 روش را امتحان کردم که به نتیجه نمی رسید.

اینکه آدم با نفرات مختلفی آشنا شود و همه آنها به یه شکل کات شوند و رابطه به نتیجه دلخواه نرسه

یا هی شغل عوض کنی ولی همشون به یه مرحله که میرسن نابود بشن

یا هی میخواهی کاری رو انجام بدی ولی هربار یهو شرایط بهم بریزه

منیج میگه که پای قسمت میاد وسط

در صورتی که قسمت به معنی سهم نیست

قسمت باید به این معنی باشد که انگار روی یه وایت برد یا یه دفتر بارها مینویسی و پاک میکنی و وقتی به یه جایی میرسی که دفتر برگه اش خراب شده یا وایت برد ایراد پیدا کرده به جای اینکه بستر رو عوض کنی بری پاک کنی دوباره از اول بنویسی

و این کار هی تکرار که میشه فکر کنی خوشگل نیستی

عرضه نداری

خدا نمیخواد

حکمتی دارد

به صلاح نیست

چرا خدا نخواهد خدا که بخیل نیست

همه چی رو داده ابزارش هم داده وقتی بلد نیستی استفاده کنی گردن خدا ننداز

تو میتونی عروس بشی

تو میتونی داماد بشی

تو میتونی پولدار بشی

تو میتونی خوش لباس بگردی

میتونی رابطه ات با زنت پدرت مادرت بقیه عالی باشه

کافیه این کلید را بزنی و تو تاریک تیر نندازی

نمیدونم این سوده از کجا به تورم خورده چقد خوب حرف میزنه


حتی کتابهای یونگ و فروید و شهرام روانشناسه و فرهنگ و انوشه و حلت و رابینز و تریسی و استر اینقد برام راهگشا نبوده

فقط باید به حرفاش گوش بدم

اینقد خوبه که باید نگرفتش و خوردش فقط باید گوش کرد و فهمید.

گره های مختلف ریشه در کودکی با مخلوطی از نتوانستن ها و نداشتن ها

سوده درسته بهت هیچی نگفته ام

ولی یه دونه ای

حیف که نمیشه از تو گفت از تو نوشت


چرا کلمات یاری نمیکنند تا آن چه را گفته ای و از دل و جان و عمر من روایت شده را بتونم بنویسم.


ولی بعد از 26 سال انگار از زندان و میله های ناتوانی و نادانی رها شده ام

مثه شازده کوچولو که با گل سرخش تنها روی یک کره پشت به ما تو تلویزیون ظاهر میشد.

گاهی سکوت و تنهایی میتواند جذاب و راهگشا باشد.

کاش بتونم بنویسم ولی چیزی که حس میشه ولی صورت فیزیکی ندارد روایت کردنش طول میکشد.


اگر گذشته ای داری که ناراحتت می کند، همین حالا فراموشش کن. داستان تازه ای برای زندگی ات بساز و به آن ایمان داشته باش.
فقط بر لحظاتی تمرکز کن که در آن ها، به خواسته ات رسیده ای. این نیرو کمکت می کند تا خواسته ات را انجام دهی.


چقدر دشت و صحرا پرماجرا است و لذت زندگی در آمیختن با این ماجراها است نه نوشتن آنها در کتاب

اندر حکایت پاچه خواری پر رویی مغروری و خودخواهی

کسی که از آدما تعریف میکنه پاچه خوار نیست ،ارتباط موثر بلده

آتوسا با کیکی که دستشه میاد میگه :کسی که بتونه از حقش دفاع کنه پررو نیست با اعتماد به نفسه

بهادری ساکت و آرومه  میگن مغروره

دریا میگه کسی که میتونه نه بگه خودخواه نیست عزت نفسش بالاست  من بیشتر از بقیه حرف دریا خوشم اومد

برزگره میگه کسی که سر و زبان داره گستاخ نیست خوش صحبته

و این گونه هست که پی میبرم و درک میکنم که ذهنیتمو هم فاز تعریفات بالا مرتب کنم